به گزارش شهرآرانیوز؛ در روند تغییر و تحولات هنرهای نمایشی و تکامل آنچه مقابل دوربین جریان دارد، استفاده از نمادهای دینی و فرهنگی همواره با چالشهایی همراه بوده است. در ایران، استفاده از اماکن مقدس، به ویژه حرم مطهر امام رضا (ع)، به عنوان یک لوکیشن معنوی که میتواند کل فضای درام را تحت تأثیر قرار دهد، عموما کم سابقه یا با احتیاط همراه بوده است؛ زیرا خطر فروکاستن این فضاهای مقدس به یک لوکیشن روزمره و عادی، وجود داشته است.
علاوه بر این، دشواریهای مربوط به استقرار تیم تولید و فیلم برداری در حرم مطهر رضوی هم دیگر عاملی بوده که اغلب باعث شده است تا فیلم سازان عطای استفاده از این لوکیشن عظیم و پرمعنا را به لقایش ببخشند؛ امری که به نظر میرسد در چند سال گذشته تا حد زیادی مرتفع شده و حالا گروههای فیلم سازی راحتتر میتوانند مجوز حضور در حرم را دریافت کنند.
در این میان اما، فصل هفتم سریال «پایتخت» به کارگردانی سیروس مقدم، مسیری متفاوت را پیمود. در قسمت پایانی این فصل که هم به لحاظ محتوا و هم از نظر دقایق، در حد و اندازههای یک فیلم سینمایی بود، این مجموعه موفق شد حرم مطهر را، نه صرفا در قامت یک تصویر تزئینی یا یک نشانه نمادین، بلکه به عنوان یک عامل گره گشایی معنوی و عاطفی در دل روایت، در همان فرم آشنای سریال و بدون افتادن در ورطه شعار، به دقایقی از حافظه نمایشی مردم ایران در سالهای اخیر تبدیل کند. این فرایند، علاوه بر اینکه نشانه بلوغ زبان روایت دراماتیک است، با بهره گیری از یک ابرلوکیشن پرمعنا در فرهنگ ایرانی یعنی حرم مطهر رضوی، الگویی موفق در تحقق سریال سازی بومی ارائه میدهد.
در ادبیات کلاسیک درام، هر روایت به گره و بحران نیاز دارد و این بحران معمولا با نوعی کنش یا تحول بیرونی گره گشایی میشود. در فصل هفتم «پایتخت» اما، گره گشایی از بحرانهایی که در فیلم نامه ایجاد شده بود، نه با دخالت آشکار دست نویسنده و کارگردان برای برون رفت از بن بست، بلکه با تحولی درونی که در فرهنگ حاکم بر اتمسفر قصه ریشه دارد، رخ میدهد: تحولی که حرم مطهر امام رضا (ع) زمینه ساز آن است.
به بیان ساده، قلب شخصیتهای این سریال با حضور در لوکیشن حرم رقیق شد و مخاطب توانست باور کند که فضای معنوی حرم چطور دلهای این شخصیتهای باورپذیر را به هم نزدیک کرد. مشخصا، قلب شخصیت اصلی این قصه وقتی در لوکیشن حرم قرار گرفت، به مسیر بخشش و عطوفت افتاد و در تصویر مهندسی شده کلی فیلم نامه، این میزان از رأفت برای مختصات شخصیتی نقی معمولی، بدون حضور در یک فضای معنوی، نمیتوانست موجه باشد.
سفر شخصیتهای سریال به مشهد، در ظاهر میتواند یک سفر عادی زیارتی باشد؛ اما در عمق قصه، این سفر، فرصتی برای بازبینی خود و ترمیم روابط آسیب دیده خانوادگی است. کارکرد دراماتیک حرم مطهر در اینجا بسیار هوشمندانه طراحی شده است؛ حرم رضوی، نه فقط فضای دعا و نیایش، بلکه بستری برای پالایش روانی، مواجهه صادقانه با خطاها و البته بازیابی امید است؛ در حالی که خانواده در این بستر ترمیم و قوام مییابد.
از این منظر، «پایتخت» الگوی جدیدی از گره گشایی را معرفی میکند؛ گره گشایی معنوی به جای گره گشایی روایی صرف. در این بخش از سریال، فیلم ساز میتوانست عناصر مختلفی را کنار هم بچیند تا مجموعه را دوباره گرد هم آورد؛ چنان که در سکانس حمله خرس (با استفاده از یک مؤلفه دراماتیک ناگهانی) رابطه نقی و بهتاش را ترمیم کرد. در پایان بندی اما، اتفاق خاصی رخ نداد و فقط اتمسفر حاکم بر حرم مطهر بود که شخصیتها را صیقل زد.
یکی از خطرهای رایج در نمایش اماکن مقدس در رسانه ها، افتادن در دام روایتهای رسمی، تاریخ محور یا شعاری است. بسیاری از تولیدات پیشین، یا به شرح وقایع تاریخی میپرداختند یا از لحن خطابی، شعاری و تخت در روایت استفاده میکردند. «پایتخت ۷» اما، نه تنها در این دام نیفتاد، بلکه به خوبی آن را دور زد. زیارت امام رضا (ع) در این سریال نه در قامت یک مناسک دینی، بلکه به عنوان بخشی طبیعی از تجربه زیسته خانوادههای ایرانی نمایش داده شد و همین موضوع بود که یک بار دیگر ظرفیتهای فرهنگی وجود بارگاه امام رضا (ع) در ایران را یادآوری کرد.
مخاطب در این محیط توانست بیشتر با شخصیتها هم ذات پنداری کند و زیارت را، به عنوان یک نیاز معنوی و انسانی در فرهنگ بومی ما، پذیرفت. این ظرافت روایی باعث شد که احساسات مذهبی مخاطب، به شکلی طبیعی و بدون شعار، در دل قصه جاری شود و حرم مطهر از یک «مکان زیارتی صرف»، به یک «محیط معنوی» که بر روایت تأثیر میگذارد، ارتقا یابد.
نگاهی دقیقتر به فرهنگ رضوی نشان میدهد که عنصر امید، شفاعت، کرامت و مهربانی در قلب این فرهنگ جای دارد. امام رضا (ع) در ذهن و ضمیر جمعی ایرانیان، بیشتر از آن که یک چهره تاریخی یا صرفا مذهبی باشد، نماد امید، پذیرش و مهربانی است.
«پایتخت ۷» به درستی بر این بُعد روان شناختی فرهنگ رضوی تکیه کرد و در بزنگاههای بحرانی قصه، سفر به حرم مطهر به معنای بازگشت به این چشمه امید بود. در روان شناسی اجتماعی، نیاز به پناهگاه معنوی یکی از اصلیترین نیازهای جوامع در لحظههای بحران است که حرم امام رضا (ع)، در روایت قسمت پایانی «پایتخت»، این نقش را به شکلی طبیعی و باورپذیر ایفا کرد.
سریالهایی مانند «پایتخت» علاوه بر کارکرد سرگرمی، در شکل دهی به حافظه فرهنگی معاصر نقش کلیدی دارند. در یک جامعه در حال تغییر، بازنمایی معنادار اماکن مقدس، میتواند به بازتولید ارتباط نسلهای جدید با میراث معنوی شان کمک کند. «پایتخت» نشان داد که چگونه میتوان، بدون تحمیل کردن محتوا به مخاطب، پیوندی مستحکم میان نسل جوان و معنویت برقرار کرد. زیارت در این سریال، یک تجربه شاد، صمیمی و درعین حال عقلانی بود؛ تجربهای که میتواند الگویی برای روایتهای بعدی از فرهنگ دینی در رسانههای تصویری ایران باشد.
تجربه سریال «پایتخت» در بهره گیری دراماتیک از جایگاه حرم مطهر امام رضا (ع)، الگویی ارزشمند و آینده نگرانه برای روایتهای دینی در فضای رسانهای ایران به دست داده است. این الگو بر چند محور اصلی استوار است. نخستین محور، پرهیز از روایتهای خشک و تاریخ محور است.
«پایتخت» به جای آنکه در حرم مطهر به شرح رویدادهای تاریخی یا القای اطلاعات کلیشهای بپردازد، از ظرفیت این مکان مقدس برای پیشبرد درام بهره گرفت و موفق شد حرم را به مثابه بستری زنده و فعال برای تحول شخصیتها و تکامل روایت، به عنصری مؤثر تبدیل کند. این شیوه از روایت، باعث شد که یک مکان مقدس، در نظر مخاطب، جایگاهی پویا و معنادار بیابد و نه صرفا یک پس زمینه بی جان برای وقوع داستان سریال.
دومین ویژگی این الگو، ایجاد تجربهای زیسته و طبیعی برای مخاطب بود. به جای تحمیل مفاهیم دینی از بالا یا دعوت مستقیم به شعائر مذهبی، قصه «پایتخت ۷»، از خلال تجربه طبیعی زیارت توسط شخصیتهای سریال، احساسات معنوی را دراماتیزه کرد و این تجربه مشترک، از طریق هم ذات پنداری با شخصیتها و به شکلی غیرمستقیم و در عین حال عمیق، پیوندی تازه با فرهنگ دینی برقرار کرد.
عنصر سوم این الگو، بهره گیری از فرهنگ دینی به عنوان نیرویی روان شناختی و فرهنگی در ساختار درام است. در این سریال، حرم امام رضا (ع) نه فقط مکانی برای برآورده شدن حاجات یا انجام مناسک مذهبی، بلکه پناهگاهی برای آرامش روح، بازسازی امیدهای از دست رفته و ترمیم زخمهای روابط انسانی است.
این کارکرد روان شناختی فرهنگ رضوی، که بر شفقت، کرامت انسانی و پذیرش خطاهای انسانی تأکید داشت، به نحوی هنرمندانه در تاروپود قصه تنیده شد تا نشان دهد که دین در زندگی روزمره میتواند نقش درمانگر، پیونددهنده و نجات بخش داشته باشد. تأکید بر معانی ژرفی همچون امید، بازسازی روحی و آشتی درون خانوادگی از دیگر ویژگیهای بارز این رویکرد بود.
در داستان فصل هفتم «پایتخت»، سفر به مشهد، صرفا یک حرکت مکانی و جغرافیایی نیست؛ بلکه سفر به اعماق خود و بازتعریف روابط انسانی است. این معنا، که با ظرافت در روایت القا میشود، نشان میدهد که فرهنگ رضوی میتواند منبع الهام برای تغییرات مثبت در زندگی فردی و جمعی باشد؛ تغییری که نه با شعار و تبلیغ مستقیم، بلکه از دل روایت انسانی و تجربه مشترک، متولد میشود.
با چنین رویکردی، میتوان امید داشت که آینده روایتهایی با محوریت فرهنگ زیارت در رسانههای ایران از قالبهای تکراری و شعاری عبور کرده و به مرحلهای تازه وارد شود؛ مرحلهای که در آن، امام رضا (ع) و معنویت دینی با زندگی واقعی مردم آمیخته شود؛ بدون آنکه دچار تحریف، تصنع یا تحمیل شود. آیندهای که در آن مفاهیم دینی همچون امید، عشق، بازسازی و آشتی، در قالب قصههایی انسانی و صمیمی، جان تازهای به هنر داستان گویی ببخشند.